سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

در این موضع، سعى امام (ع) بر این بود که از راههاى مختلف و در برابر افراد و قشرهاى گوناگون، موضع بر حق خود را تبیین و تثبیت نماید و به آنان بفهماند که شرایط جانشینى از پیامبر (ص) و رهبرى و پیشوایى امت اسلامى تنها در وجود او جمع است و دیگران فاقد آن شرایط و نیازمند آن حضرت هستند. اینک نمونه‏هایى از این موضع:

1ـ در برابر شخص خلیفه

متوکل در جمعى که امام هادى (ع) نیز حضور داشت از «على بن جهم» از بهترین شاعران پرسید . وى، برخى از شعراى دوران جاهلیت و اسلام را بر شمرد، ولى متوکل توجهى نکرد. سپس متوجه امام هادى (ع) شد و همان پرسش را از حضرت کرد. امام (ع) فرمود: «حمانى» (1) آنجا که مى‏گوید:

لقد فاخرتنا من قریش عصابة

بمد خدود و امتداد أصابع

فلما تنازعنا المقال قضى لنا

علیهم بما نهوى نداء الصوامع

ترانا سکوتا و الشهید بفضلنا

علیهم جهیر الصوت فى کل جامع

فإن رسول الله أحمد جدنا

و نحن بنوه کالنجوم الطوالع

ـ گروهى از قریش به کشیده بودن گونه‏ها و بلند بودن انگشتان خود، به تفاخر با ما برخاستند .

ـ زمانى که کار به منازعه کشید، فریاد عبادتگاهها به سود ما ـ آنگونه که ما مى‏خواستیم ـ داورى کرد.

ـ ما را گرچه ساکت مى‏بینى، ولى در هر محفلى با صداى رسا به فضل و برترى ما بر قریش، گواهى داده مى‏شود.

ـ همانا رسول خدا (ص) جد ماست و ما فرزندان او بسان ستارگان درخشانیم (و در آسمان انسانیت مى‏درخشیم) .

متوکل متوجه امام (ع) شد و گفت: اى ابوالحسن! «نداى صوامع» چیست؟

فرمود:

«أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد ان محمدا رسول الله»

سپس افزود: «این محمد ( صلى الله علیه و آله) جد من است یا جد تو!؟» متوکل با لحنى که حاکى از شکست او بود گفت: «آرى، او جد توست و ما منکر این انتساب نیستیم» . (2)

متوکل، در اقدامى دیگر، «ابن سکیت» دانشمند سرشناس آن دوره را وادار کرد که مسأله مشکلى را آماده کند و در مجلس مهمى که شخصیتهاى علمى و سیاسى از جمله خود متوکل حضور داشته باشند از امام (ع) بپرسد شاید از این طریق بتواند امام (ع) را شکست دهد.

«ابن سکیت» دست بکار شد و همه مقدمات را فراهم ساخت، سپس پرسش خود را مطرح کرد:

«چرا خداوند موسى را با عصا و «ید بیضا» ، و عیسى را با شفا دادن نابینایان مادرزاد و مبتلایان به پیسى و زنده کردن مردگان، و حضرت محمد (ص) را با قرآن و شمشیر فرستاد؟»

امام (ع) به تفصیل، فلسفه و حکمت بعثت پیامبران با معجزات یاد شده را بیان کرد و در توضیح معجزات رسول خدا (ص) ـ قرآن و شمشیر ـ و بیان نقش آنها در پیشرفت اسلام، شمشیر را به شمشیر برنده و پیروزمند على علیه السلام تفسیر کرد و فرمود:

«با شمشیر امام، امیرالمؤمنین علیه السلام بود که سرهاى مشرکان و بت‏ پرستان بریده شد و زورمندان عرب از ایستادگى در برابر آن بیمناک بودند و مى‏گفتند: گریز از میدان نبرد ننگ است مگر از شمشیر على علیه السلام که همچون صاعقه بر دشمن فرود مى‏آید.»

امام (ع) در این بیان، علاوه بر پاسخ کامل به «ابن سکیت» مسأله امامت و جانشینى پیامبر (ص) را نیز پیش کشید و امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان شمشیر پیروزمند اسلام معرفى کرد که گردن گردنکشان را زد و وحدت گروههاى شرک، کفر و نفاق را بر هم زد و اسلام را یارى کرد.

سخنان امام (ع) زمینه را براى طرح مسأله اصلى آماده کرد، از این رو، «ابن سکیت» پرسید :

«هم اکنون امام کیست؟» امام (ع) فرمود: «به وسیله عقل، آنکه بر خدا دروغ مى‏بندد، شناخته شده و تکذیب مى‏گردد. در این گونه صحنه‏ها، داور عقل است و اوست که راستگو را از دروغگو تشخیص مى‏دهد، و حکم خرد نافذ و قاطع است.»

پیشواى دهم (ع) در این سخن هر چند به ظاهر نامى از خود نبرد و بدین وسیله بهانه‏اى به دست دشمن نداد، ولى براى تشخیص پیشواى واقعى از مدعى پیشوایى امت، معیارى ارائه داد که با مراجعه به آن، پیشوایى غیر خاندان عصمت و طهارت، بویژه حکمرانان ستمگر عباسى خود به خود نفى مى‏شد. از این رو، دانشمندان دربارى حاضر در مجلس در برابر منطق امام (ع) احساس ناتوانى و شکست کردند. «یحیى بن اکثم» با لحنى سرزنش آمیز، بر سر «ابن سکیت» فریاد برآورد: «ابن سکیت» را چه کار به کار مناظره!؟ او فقط در زمینه نحو و شعر و لغت مهارت دارد. (3)

متوکل، در اقدام زبونانه دیگرى بر ضد امام (ع) به وزیر خود «فتح بن خاقان» دستور سب آن حضرت را داد. وقتى «فتح» این دستور را به اطلاع امام (ع) رساند. امام (ع) فرمود: «به او بگو «تمتعوا فى دارکم ثلاثة أیام..» . (4) سه روز در خانه‏تان (از زندگى) بهره بگیرید (سپس هلاک خواهید شد) . وقتى «فتح» پیام امام (ع) را به آگاهى متوکل رساند: گفت: به (خاطر این تهدیدش) پس از سه روز او را بکشید . ولى در روز سوم خود او همراه «فتح بن خاقان» به قتل رسید. (5)

وى، در اقدام دیگرى براى آنکه توان نظامى خود را به رخ امام (ع) بکشد و بدین وسیله رعب و وحشتى در دل مخالفان خود بیفکند، دستور داد نیروهاى نظامى‏اش ـ که بالغ بر نود هزار نفر مى‏شدند ـ بر اسبهاى خویش سوار شوند و هر کدام توبره اسب خود را پر از خاک قرمز کرده و در یک نقطه خالى کنند، سپس لباس رزم بپوشند و سلاح برگیرند و به بهترین و با شکوهترین شکل نظامى و با استفاده از تمامى نیروها و امکانات، صف آرایى کنند.

هنگامى که مأموریت انجام گرفت و کوه بزرگى از خاک توبره اسبان تشکیل شد و نیروها با نظم و صف آرایى ویژه در جایگاه خود قرار گرفتند، متوکل بر فراز تپه برآمد و امام هادى (ع) را نیز احضار کرد و گفت: هدف از فراخوانى شما این است که سپاهیان مرا تماشا کنید .

امام (ع) که به سوء نیت و انگیزه شیطانى متوکل از این حرکت نظامى کاملا واقف بود در صدد مقابله به مثل بر آمد و براى درهم شکستن غرور و قدرت ظاهرى او فرمود: «آیا مى‏خواهى من هم سپاهیانم را بر تو عرضه کنم؟»

متوکل که تا کنون سپاهى براى امام نمى‏شناخت و انتظار چنین سخنى را از امام (ع) نداشت، با ناباورى و تعجب گفت: «بلى» .

در پرتو دعا و خواست امام (ع) یکباره بین آسمان و زمین و مشرق و مغرب پر از سپاهیان الهى (ملائکه) ـ که همگى غرق در سلاح بودند ـ شد.

متوکل با دیدن این همه نیروى نظامى از وحشت، مدهوش شد و چون به خود آمد، امام (ع) خطاب به او فرمود:

«ما در دنیا و مسائل مربوط به آن، با شما به ستیز بر نمى‏خیزیم، ما به امور مربوط به آخرت مشغولیم، بنابراین از آنچه که گمان مى‏کنى، زیانى به تو نخواهد رسید» . (6)

2ـ در برابر دولتمردان

درباریان و دولتمردان عباسى به پیروى از اربابشان «متوکل» امام هادى (ع) را به شکلهاى مختلف مورد اذیت و آزار قرار مى‏دادند. از جمله این افراد، «احمد بن خصیب» وزیر عباسیان است. وى، که فردى تنگ نظر و ستمگر بود (7) پیوسته سعى در اذیت و آزار امام (ع) داشت. نمونه‏اش مشاجره او با پیشواى دهم (ع) درباره خانه مسکونى آن حضرت است که به ناحق اصرار مى‏کرد امام (ع) از خانه خود بیرون رود و آن را به وى تسلیم کند.

امام هادى علیه السلام در برابر خواسته نا بحق او برایش پیغام تهدید آمیزى فرستاد:

«به همین زودى چنان زمین گیرت کنم و در پیشگاه خدا در موقعیتى قرارت دهم که چیزى برایت باقى نماند.»

چند روز طول نکشید که خداوند نابودش کرد. (8)

3ـ در سطح عامه مردم

على رغم محدودیتهاى ایجاد شده از سوى حکومت عباسى، امام (ع) در هر فرصت و موقعیتى حتى به هنگام گذر از خیابان با افراد و گروههاى مختلف مردم دیدار مى‏کرد. مهمترین موضوعى که در این دیدارها مطرح مى‏شد مسأله امامت بود که معمولا به منظور هدایت افراد، یا تقویت ایمان آنان و یا ابلاغ به دیگران صورت مى‏گرفت و به دو شکل اجرا مى‏شد:

عنوان کردن مسأله امامت و بحث درباره آن

«سعید بن سهیل بصرى» ملقب به «ملاح» مى‏گوید:

«همراه «جعفر بن قاسم بصرى» که واقفى بود در «سامرا» بودیم. هنگام عبور از خیابانى «ابوالحسن» علیه السلام او را دید و فرمود: «تا کى باید در خواب باشى؟ آیا زمان آن نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوى؟»

امام علیه السلام در این دو جمله، مرد واقفى را وادار به تفکر و تجدید نظر در اعتقاد باطلش کرد و زمینه بازگشت به حق را در وجود او فراهم ساخت، و سرانجام در مجلس دیگرى با ارائه معجزه‏اى او را هدایت نمود. (9)

نمونه دیگر، قصه دیدار فردى نصرانى به نام «یوسف بن یعقوب» با آن حضرت است. وى که از سوى متوکل احضار شده بود، براى رفع بلا از جان خود تصمیم گرفت صد دینار به امام هادى (ع) بدهد. وقتى به در خانه امام (ع) رسید خدمتکار آن حضرت بیرون آمد و گفت: تو یوسف بن یعقوب هستى؟ گفت: آرى. گفت: داخل شو. و او را در دهلیز خانه نشاند و رفت. نصرانى، از اینکه خدمتکار امام (ع) نام او و پدرش را برده بود ـ با آنکه کسى او را نمى‏شناخت و وى، اولین بار بود که به «سامرا» آمده بود ـ تعجب کرد.

خدمتکار مجددا بازگشت و گفت: مبلغ صد دینارى را که لاى کاغذ پیچیده و در آستینت پنهان کرده‏اى بده. این موضوع به تعجب او افزود. سپس به اندرون رفت و به خدمت امام (ع) رسید . امام (ع) فرمود: «اى یوسف! چه چیز برایت آشکار شد؟ گفت: سرورم دلایل و براهینى دیدم که براى هر جوینده حقى کافى است که به حق باز گردد. فرمود:

«هیهات، تو اسلام نخواهى آورد، ولى به زودى فرزندت ـ فلانى ـ اسلام آورده از پیروان ما خواهد شد. اى یوسف! گروهى گمان مى‏برند که دوستى ما براى امثال شما سودى ندارد، سوگند به خدا، اینان دروغ مى‏گویند، ولایت ما براى مانند تو نیز سودمند است. دنبال کارى که آمده‏اى برو و آن را همانگونه که دوست دارى خواهى یافت.»

«یوسف» مى‏گوید: به سوى خانه متوکل رفتم و آنچه مى‏خواستم گفتم و بازگشتم.

«قطب الدین راوندى» پس از نقل این داستان مى‏گوید:

«پس از مرگ «یوسف» با پسرش که مسلمان و شیعه‏اى وارسته بود دیدار کردم.او به من اطلاع داد که پدرش بر آیین مسیحیت مرده و او بعد از مرگ پدرش مسلمان شده است. و مى‏گفت: من بشارت داده شده سرورم (امام هادى (ع) هستم» . (10)

در جریانى دیگر «فتح بن یزید گرگانى» مى‏گوید:

«در مسافرتى که در محضر امام (ع) بودم فرمود: هر کس از خدا بترسد دیگران از او بترسند و هر که از خدا اطاعت نماید دیگران از او پیروى خواهند کرد. اى فتح! هر کس خدا را فرمان برد از خشم بندگان نهراسد و هر کس خدا را به خشم آورد باید بداند که روزى دچار خشم بندگان خواهد شد.»

حضرت، با آماده کردن ذهن طرف و با تلاوت آیات: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم» (11) و «یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا» (12) مسأله پیروى از رسول خدا (ص) و «اولى الامر» را پیش کشید و اطاعت آنان را به اطاعت خداوند پیوند داد.

«فتح» از خدمت امام (ع) مرخص شد اما سخت تحت تأثیر سخنان آن حضرت قرار گرفته بود، لیکن هنوز مسأله‏دار بود و شب را به اندیشه و تفکر درباره مسائل مطرح شده سپرى کرد.

روز بعد مجددا به خدمت امام (ع) رسید و گفت:

«اجازه مى‏دهید درباره مسأله‏اى که از دیشب فکرم را مشغول داشته بپرسم؟»

امام (ع) اجازه داد و افزود:

«اگر «عالم» بخواهد تو را از آن مسأله آگاه خواهد ساخت. خداوند هیچ کس را بر غیبش آگاه نکرد مگر آن را که برگزید. همچون پیامبر (ص)، و هر آنچه که از اسرار غیب نزد پیامبر (ص) باشد نزد «عالم» نیز هست. و هر آنچه که رسول خدا (ص) از آن آگاهى دارد، جانشینان او نیز آگاهى دارند.

اى فتح! شاید شیطان فریبت داده و با القاى مطالبى تو را دچار تردید کرده است تا از راه خدا و «صراط مستقیم» منحرفت کند...»

«فتح» با شنیدن سخنان امام (ع) به اشتباه خود پى برد و وسوسه‏هاى شیطانى را از خود دور ساخت و به امامت آن حضرت معتقد گشت. (13)

امام هادى علیه السلام در این دیدار متناسب با درک و آمادگى طرف، جایگاه امامت در نظام اعتقادى و عملى اسلام را با استناد به قرآن تشریح کرد. و با اعلام آگاهى از علم غیب و آگاه کردن طرف از آنچه که در فکر او مى‏گذرد، شبهه‏ها و وسوسه‏هاى شیطانى را از ذهن او دور ساخت.

- ارائه کرامت و معجزه

پیش از این به پاره‏اى از کرامات پیشواى دهم علیه السلام ـ که در راستاى تبیین و تثبیت موضع امامت آن حضرت براى افراد بود ـ اشاره کردیم. اینک چند نمونه دیگر:

احمد بن محمد بن عبد الله مى‏گوید:

«عبد الله بن هلیل قائل به امامت «عبد الله افطح» بود، ولى پس از سفر به «سامرا» از اعتقادش بازگشت. وقتى از علت آن پرسیدم گفت: تصمیم گرفتم از امام هادى (ع) در این زمینه بپرسم، تا آنکه روزى در یک مسیر باریکى به هم برخوردیم. امام (ع) خود را به من نزدیک کرد و چون در برابر من قرار گرفت چیزى به طرف من انداخت که بر سینه‏ام نشست، در آن نوشته شده بود: (عبدالله) در آن مقام نبود و شایستگى آن را نیز نداشت» . (14)

«محمد بن اسماعیل کاتب» به نقل از پدرش مى‏گوید:

«در سامرا»«یزداد» مسیحى، شاگرد «بختیشوع» را دیدم که از خانه «موسى بن بغا» باز مى‏گشت . با هم همراه شدیم و به گفتگو پرداختیم.

وقتى که از کنار خانه‏اى گذشتیم «یزداد» گفت: صاحب این دیوار را مى‏شناسى؟

ـ کیست؟

ـ جوانى حجازى به نام «على بن محمد بن رضا علیه السلام» .

ـ مگر چه شده؟

ـ اگر آفریده‏اى علم غیب بداند اوست.

ـ چطور؟

ـ حادثه شگفتى از او برایت بگویم که هیچکس ـ نه تو و نه دیگران ـ آن را نشنیده است، لیکن خدا را بر تو گواه مى‏گیرم که آن را براى کسى فاش نکنى، چه آنکه من پزشکم و زندگى‏ام در دست پادشاه است... روزى او را ـ که فردى سیاه چهره بود و لباس و عمامه سیاهى نیز پوشیده بود ـ سوار بر اسب سیاهى دیدم. در دل گذراندم: لباسهاى سیاه، مرکب سیاه و مرد سیاه چهره، سیاه در سیاه در سیاه.

هنگامى که امام (ع) به من رسید، به چهره‏ام خیره شد فرمود: «قلب تو سیاهتر از چیزى است که چشمانت دید از سیاه در سیاه در سیاه.

خود را باختم و جوابى براى گفتن نداشتم.

ـ از آنچه که دیدى چقدر دلت روشن گشت؟

ـ خدا داناتر است.

این دیدار موجب شد که «یزداد» مسلمان شود. در بستر بیمارى که منجر به مرگش شد شهادتین را جارى کرد و افزود:

«گواهى مى‏دهم که «على بن محمد» حجت خدا بر بندگانش و ناموس بزرگ او مى‏باشد. قلب من (به برکت آن دیدار) سفید شد» . (15)

4ـ در قالب زیارت نیاکان خود

محور مهم دیگرى که در راستاى تبیین و تثبیت موضع امامت، مورد توجه و اهتمام پیشواى دهم علیه السلام بود، زیارت نیاکان خود بویژه امیرمؤمنان علیه السلام بود و همچنین اهمیت ویژه قائل شدن براى «حائر مقدس حسینى» به عنوان یکى از پایگاههاى مهم امامت که در ضدیت جور و ستم پیشوایان کفر به پا خاسته و در این راه به شهادت رسیده است.

امام نقى (ع) در سال نخست تبعید به «سامرا» و در روز عید غدیر به زیارت مرقد جد بزرگوارش امیرمؤمنان (ع) رفت و با کلماتى ـ که حاکى از مقام والاى آن حضرت نزد پروردگار، و همچنین ستمهایى که از سوى قدرت طلبان غاصب بر آن امام معصوم روا داشته شده بود ـ آن حضرت را زیارت کرد:

«ألسلام علیک یا ولى الله، أشهد أنک أول مظلوم و أول من غصب حقه، فصبرت و احتسبت حتى أتاک الیقین. و أشهد أنک لقیت الله و أنت شهید. عذب الله قاتلیک بأنواع العذاب و جد علیهم العقاب. جئتک عارفا بحقک، مستبصرا بشأنک، معادیا لأعدائک و من ظلمک، ألقى على ذلک ربى إن شاء الله» . (16)

درود بر تو اى ولى خدا! گواهى مى‏دهم که تو نخستین مظلومى و نخستین کسى هستى که حقش غصب شده است. و در این راه پایدارى کردى و به حساب خدا گذاشتى تا به حق پیوستى.

گواهى مى‏دهم که تو به ملاقات خدا رفتى در حالى که شهید بودى. خداوند کشندگانت را به انواع عذابها کیفر دهد و آن را پیوسته برایشان فرو فرستد.

من در حالى که عارف به مقام توام و از شأن و منزلتت نزد خدا آگاهى دارم به حضورت رسیدم . دشمنانت و همچنین کسانى را که بر تو ستم کردند دشمن دارم و انشاء الله با این عقیده به ملاقات پروردگارم خواهم شتافت.

در زیارت دیگرى، پس از بیان ویژگیهاى جدش رسول خدا (ص) و تجلیل از مقام والاى او، به معرفى و بیان شمه‏اى از برجستگیها و خدمات امیرمؤمنان علیه السلام پرداخته است، سپس از حضرت فاطمه (ع) و ستمهایى که بر آن حضرت رفته یاد کرده و در پایان، نام یکایک پیشوایان علیهم السلام را برده از آنان به عنوان راهنمایان بشر، خزانه‏داران علم، سرپرستان و ولى نعمتان بندگان خدا، نگهبانان اسلام و حجتهاى خدا بر زمین و... یاد کرده است. (17)

علاوه بر زیارتهاى یاد شده که اختصاص به امیرمؤمنان (ع) دارد زیارت دیگرى از امام دهم (ع) به یادگار مانده که به زیارت «جامعه» معروف است و به خواهش یکى از شیعیان براى زیارت همه امامان علیهم السلام تعلیم داده شده است و هر یک از پیشوایان معصوم را مى‏توان با آن زیارت کرد.

این زیارت را ـ که به تعبیر علامه مجلسى از نظر سند صحیح‏ترین زیارتها، و از جهت محتوا عمیق‏ترین، و از جهت فصاحت و بلاغت فصیح‏ترین آنهاست (18) ـ شیخ طوسى و شیخ صدوق در کتابهاى خود آورده‏اند. (19) و شخصیتهاى زیادى تا کنون ـ به زبان فارسى و عربى ـ بر آن شرح نوشته‏اند (20)

امام هادى (ع) در این زیارتنامه به معرفى جایگاه و شناسایى ابعاد وجودى امامان علیهم السلام در نظام آفرینش و نقش هدایتگرانه آنان در به کمال رساندن استعدادها و سیراب کردن تشنگان از سرچشمه‏هاى زلال معرفت و دانش و... پرداخته و در بیانى ژرف و قالبى رسا و عارفانه از گوشه‏هایى از اسرار نهفته امامت پرده برداشته و تنها راه سعادت و دستیابى به کمال را در پیروى از آنان و چنگ زدن به ریسمان محبتشان و کناره گیرى و بیزارى از دشمنانشان دانسته است.

در پیش ـ به مناسبت ـ بخشهایى از زیارت جامعه را آوردیم، اینک فرازهاى دیگرى از آن:

«أشهد أنکم الأئمة الراشدون، المهدیون، المعصومون، المکرمون المقربون، المتقون، الصادقون، المصطفون، المطیعون لله، القوامون بأمره العاملون بإرادته، الفائزون بکرامته.

اصطفاکم بعلمه، و أرتضاکم لغیبه، و اختارکم لسره... و رضیکم خلفاء فی أرضه، و حججا على بریته، و أنصار لدینه، و حفظة لسره، و خزنة لعلمه، و مستودعا لحکمته، و تراجمة لوحیه، و أرکانا لتوحیده، و شهداء على خلقه...»

«گواهى مى‏دهم که شما، پیشوایان راهنما، هدایت یافته، معصوم، بزرگوار، مقرب پرهیزکار، راستگو، برگزیده، فرمانبر خدا، استوار کنندگان امر او و عمل کنندگان بر وفق خواست او هستید که به کرامتش نائل آمده‏اید.

خداوند شما را به دانش خویش برگزید و براى غیبش پسندید و براى سر خویش انتخاب کرد.. . و پسندید که شما جانشینان او در زمینش و حجتهاى او بر مخلوقاتش و یاوران دینش، و حافظان سرش، و خزانه داران علمش (که از آسمان نازل شده)، و امانتداران حکمتش، و ترجمان وحیش، و بنیانهاى توحیدش، و گواهان بر خلقش باشید.»

«... فالراغب عنکم مارق، و اللازم لکم لا حق، و المقصر فی حقکم زاهق و الحق معکم و فیکم و منکم و إلیکم، و أنتم أهله و معدنه، و میراث النبوة عندکم، و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم...»

«پس روگردان از شما از دین بیرون رفته و ملازم و همراه شما به شما پیوسته است. و کوتاهى کننده در حق شما نابود است. حق با شما در شما، از شما و به سوى شماست. و شما اهل آن و معدن آن هستید، و میراث نبوت نزد شماست، و بازگشت خلق به سوى شما و حسابشان با شماست ...»

«... من والاکم فقد والى الله، و من عاداکم فقد عاد الله، و من أحبکم فقد أحب الله، و من أبغضکم فقد أبغض الله، و من أعتصم بکم فقد اعتصم بالله» . (21)

«دوستدار شما دوستدار خداست و دشمن شما دشمن خدا. آنکه به شما محبت ورزد به خدا محبت ورزیده و آنکه به شما کینه ورزد به خدا کینه ورزیده است، و هر که به شما تمسک جوید به خدا تمسک جسته است.»

امام هادى علیه السلام در اقدامى دیگر، گام را از این هم فراتر نهاده و در حرکتى غیر منتظره ـ حتى براى شیعیان ـ افکار را به عظمت و موقعیت استثنایى بارگاه ملکوتى جد بزرگوارش امام حسین علیه السلام متوجه ساخت و نقش الهام دهى و شفابخشى تربت پاک حسینى را به دوستداران مکتب و شیفتگان راهش گوشزد کرد. «ابوهاشم جعفرى» مى‏گوید:

«همراه «محمد بن حمزه» به عیادت امام هادى (ع) ـ که بیمار بود ـ رفتیم. امام (ع) فرمود : با مال من گروهى را به «حائر حسینى» بفرستید (تا براى شفاى من دعا کنند).

ما از نزد امام خارج شدیم. محمد بن حمزه خطاب به من گفت: ما را (براى دعا) به حرم امام حسین (ع) مى‏فرستد، در حالى که خود او (در شأن و مرتبت) همچون صاحب حرم است!

برگشتم و سخن او را براى امام (ع) بازگفتم. فرمود: مطلب آنگونه که او مى‏پندارد نیست . خداوند جایگاههایى دارد که دوست دارد در آن جایگاهها عبادت شود و «حائر حسینى» از جمله این مکانهاست» . (22)

در روایتى دیگر، همین مطلب با توضیح بیشترى آمده است: «ابوهاشم» مى‏گوید:

«زمانى که امام هادى (ع) بیمار بود به نزدش رفتم. فرمود: «اى ابوهاشم! فردى از دوستان ما را به «حائر حسینى» بفرست تا براى (شفاى) من دعا کند.»

بیرون آمدم تا فردى را پیدا کنم. به «على بن بلال» برخوردم. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم به «کربلا» رود و براى امام (ع) دعا کند.

«على» شگفت زده شد و گفت: «به جان و دل حاضرم، ولى به اعتقاد من امام هادى (ع) برتر از «حائر حسینى» است، زیرا او در شمار صاحب حرم است و دعاى آن حضرت براى خود بهتر از دعاى من براى اوست.»

بازگشتم و آنچه «على بن بلال» گفته بود به اطلاع امام (ع) رساندم. فرمود: «رسول خدا (ص) برتر از «کعبه» و «حجر الأسود» بود، با این حال به گرد «خانه» طواف مى‏کرد و «حجر الأسود» را استلام مى‏نمود. براى خدا در روى زمین بقعه‏هایى است که لازم است خداوند در آن بقعه‏ها خوانده شود، و دعاى افراد در این گونه جاها مستجاب است، و «حائر حسینى» از جمله این بقعه‏هاست» . (23)

پیشواى دهم علیه السلام با آنکه خود، امام معصوم و مستجاب الدعوة است، اما از شیعیان مى‏خواهد که با پول او به «کربلا» روند و در حرم مقدس امام حسین علیه السلام براى بهبودى او دعا کنند.

نکته قابل توجه اینکه در روایت نخست، امام (ع) دستور داد گروهى را با پول او به کربلا بفرستند. آیا این اقدام امام (ع) صرفا یک مسأله شخصى و فردى بود؟ شاید استنباط یاران امام (ع) مثل «ابوهاشم» ، «محمد بن حمزه» و «على بن بلال» در همین حد بوده است و همین امر موجب تحیر و شگفتى و در نهایت، پرسش آنان از حکمت و فلسفه این اقدام شده بود. در صورتى که امام (ع) با این عمل، کربلا و مشهد مقدس حسین بن على (ع) و یاران او را به عنوان سرزمینى که مورد عنایت و توجه خداست و دعا در آن به اجابت مى‏رسد، مطرح کرد و عملا آموخت که «حائر حسینى» درى از درهاى رحمت الهى و نسخه‏اى شفابخش براى رفع مشکلات و گرفتاریها و بهبود از انواع بیماریهاست که باید بدانجا پناه برد. و از آن کعبه عشق و اخلاص و ایثار و استوره پایدارى و مقاومت، براى شکستن بتهاى زر و زور و تزویر و به اهتزاز در آوردن پرچم حق و عدالت و آزادى بر فراز بام انسانیت، الهام گرفت.

به نظر مى‏آید این حرکت امام (ع) پیش از آنکه یک حرکت فردى باشد یک حرکت اعتقادى، سیاسى و مبارزاتى بود که در آن شرایط خفقان و مرگبار حکومت عباسى، با درایت و تدبیر حکیمانه‏اى از سوى آن حضرت اعمال شد و به اصل مسأله امامت مرتبط مى‏گشت.

در شرایطى که حکمرانان عباسى بویژه متوکل، از «حائر حسینى» به عنوان خطرناکترین و زیانبارترین پایگاهى که خطرى جدى براى ادامه حکومت ستمگرانه آنان دارد، یاد مى‏کردند و متوکل آن جنایت بى‏سابقه را نسبت به آن انجام داد، امام (ع) دست به این حرکت لازم زد و در پوششى حکیمانه و به ظاهر، غیر متعرضانه نسبت به دستگاه، در برابر تلاشهاى مذبوحانه دشمن موضع گرفت و افکار را به سوى خاطره انگیزترین، ستم سوزترین و الهام بخش‏ترین پایگاه امامت یعنى کربلا جلب کرد.

5ـ در سخنان گهربارش

مسأله امامت و تبیین و تحکیم پایه‏هاى آن، در سخنان ارزنده امام دهم علیه السلام نیز که معمولا براى عموم القا مى‏شد و در دسترس همگان بود متجلى است.

اینک دو نمونه:

«امام هادى از پدرانش، از جدش امیرمؤمنان (ع) روایت کرده که رسول خدا (ص) (خطاب به على (ع)) فرمود: «اى على! هر کس دوست دارد که با شادمانى و پاکى و در امان بودن از مصیبت بزرگ روز قیامت، به دیدار خدا بشتابد باید تو را دوست داشته باشد، و نیز دوستدار فرزندان تو: حسن، حسین، على بن حسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على، و مهدى پایانبخش آنان، باشد.

اى على! در آخر الزمان گروهى تو را دوست خواهند داشت ـ در حالى که (برخى دیگر از) مردم آنان را سرزنش مى‏کنند و اگر آنان نیز دوستى تو را برگزینند برایشان بهتر است، اگر بدانند ـ و تو و فرزندانت را ـ که برترین درودهاى خدا بر آنان باد ـ بر پدران، مادران، برادران، خویشان و نزدیکان خود مقدم مى‏دارند. اینان روز قیامت در زیر «لواى حمد» محشور خواهند شد، خداوند از بدیها و گناهانشان مى‏گذرد و درجاتشان را بالا مى‏برد، و این است پاداش کردارشان» . (24)

امام علیه السلام در این روایت، تنها به مسأله تبیین امامت خود بسنده نکرد، بلکه سلسله امامت را ـ آنهم از زبان پدرانش و رسول خدا (ص) ـ مطرح کرد و دوستى آنان را شرط در امان بودن از عذاب الهى و نگرانى روز قیامت دانست.

در سخنى دیگر در پاسخ پرسش «صقر بن أبى دلف» از معناى روایت نقل شده از پیامبر (ص): «لا تعادوا الأیام فتعادیکم» با روزها دشمنى نورزید که به دشمنى شما بر خواهند ساخت، فرمود:

«آرى» ، «ایام» ما هستیم و به یمن وجود ما آسمانها و زمین برپاست. شنبه نام رسول خداست، و یکشنبه کنایه از امیرمؤمنان است، و دوشنبه: حسن و حسین هستند، و سه شنبه: على بن حسین، محمد بن على و جعفر بن محمد. چهارشنبه: موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على و من .

پنجشنبه: فرزندم حسن بن على و جمعه نوه‏ام (حضرت مهدى) و گروه حق طلب نزد او گرد مى‏آیند، و او، زمین را پر از قسط و عدل مى‏کند همانسان که از ستم و جور پر شده است. این است معناى «ایام» پس با آنان در دنیا دشمنى نورزید تا در آخرت با شما دشمنى نورزند» . (25)

پى‏نوشت‏ها:

1) حمانى ـ به کسر حاء و تشدید میم ـ منسوب به حمان بن عبد العزى و تیره‏اى از بنى تمیم است، در حالى که مضمون اشعار بیانگر این است که گوینده آن، فردى علوى است. از این‏رو، نقل شیخ طوسى در امالى (ج 1، جزء 11، ص 293) که به جاى «حمانى» ، «فلان بن فلان علوى» دارد، به نظر صحیح‏تر مى‏آید. در این نقل «حمانى» در کلام راوى آمده و گفته است: به گمان من منظور امام (ع) حمانى بوده است. و در نقل شیخ به جاى «حمانى» ، «جمانى» آمده است.

2) مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 406، و حیاة الامام على الهادى (ع)، ص .241

3) حیاة الامام على الهادى (ع)، ص 242ـ .244

4) پیام امام (ع) آیه 65 از سوره هود است که حاوى وعده عذاب به قوم متخلف صالح است.

5) مناقب، ابن شهرآشوب، صج 4، ص .407

6) بحار الانوار، ج 50، ص .156

7) در ستمگرى و سنگدلى وى نوشته‏اند: روزى ستمدیده‏اى از او دادخواهى کرد. وى که سوار بر اسب بود، پا از رکاب برداشت و چنان بر سینه دادخواه زد که در جا کشته شد. شاعرى در این زمینه مى‏گوید:

قل للخلیفة یابن عم محمد

اشکل وزیرک إنه رکال

اشکله عن رکل الرجال فان ترد

مالا فعند وزیرک الاموال

به خلیفه بگو اى پسر عم پیامبر! (ص) دست و پاى وزیرت را ببند که زیاد لگد مى‏زند.

دست و پایش را ببند که به مردم لگد نزد و (و به او بگو) اگر مال و ثروت مى‏خواهى نزد وزیرت اموال زیادى است. «ر.ک. مروج الذهب، ج 4، ص 84» .

8) اعلام الورى، ص 342، و مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص .408

9) اعلام الورى، ص .346

10) بحار الانوار، ج 50، ص 144ـ .145

11) سوره نساء، آیه 59، «از خدا و پیامبران (ص) و صاحبان امر خویش اطاعت کنید.»

12) سوره احزاب، آیه 66، «روزى که چهره‏هاشان بر آتش بیفتد گویند:) اى کاش (در دنیا) خدا و پیامبران را اطاعت مى‏کردیم» .

13) اثبات الوصیة، ص 198ـ .199

14) الکافى (ص)، ج 1، ص 355، و بحار الانوار، ج 50، ص 184ـ .185

15) ر.ک. دلائل الامامة، ص 221، و بحار الانوار، ج 50، ص 161ـ .162

16) کامل الزیارات، ص 41 و حیاة الامام على الهادى علیه السلام، ص .250

17) براى آگاهى بیشتر از متن زیارتنامه به حیاة الامام على الهادى علیه السلام، ص 251، ص 251ـ 256 رجوع کنید.

18) بحار الانوار، ج 99، ص .144

19) ر.ک. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 95، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 277، و من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص .609

20) براى آگاهى از شرحهاى نوشته شده به الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 13، ص 305ـ 306 رجوع کنید.

21) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.

22) کامل الزیارات، باب 90، ص .273

23) همان مدرک، ص .274

24) الغیبة، شیخ طوسى، ص 90ـ 91 و بحار الانوار، ج 36، ص .258

25) کمال الدین، ج 2، ص 383، و بحار الانوار، ج 50، ص 194ـ .195

کتاب: تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، ص 100

تالیف: سپاه پاسداران انقلاب اسلامى


[ دوشنبه 90/3/16 ] [ 8:26 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 325
بازدید دیروز: 1308
کل بازدیدها: 19902609

طلایه دار